در سال 1373 دیدم که جامعه ما دچار آدمهایی شده که ادعاهای بسیاری در مقابل چشمان مردم میکنند در حالی که به هیچ عنوان قابلیت و ظرفیت انجام آن ادعاها را ندارند. لذا با شناختی که از جامعه انگلیس داشتم فیلمنامه کیف انگلیسی را برای سینما نوشتم و باز به دلیل فقر مالی سینما، فیلمنامه را به سریال تبدیل کرده و به تلویزیون آوردم. اصولا ساخت سریالها و فیلمهای تاریخی به دلیل فضاسازی خاص، لباس، وسایل و ابزار و گریم بازیگران هزینه بسیاری را طلب میکند.
در کیف انگلیسی، دکتر ادیبان نماد همان آدمهایی است که با ادعاهای بزرگ و مردم پسند خود را به مردم معرفی کرد، حزب تشکیل داد، روزنامه راه انداخت و البته در حرف هایش هم بسیار صادق بود. اما وقتی وارد مافیای قدرت شد مجبور به توجیه یا عقب نشینی از برخی مواضع و شعارهای گذشته خود شد.
به نظر من هر فیلم و سریالی دارای روح است. فیلمی که عاری از روح باشد نمیتواند مخاطب خود را پیدا کند. کیف انگلیسی و کلاه پهلوی این روح را داشتند چرا که مخاطب را با خود همراه میکردند. مخاطب با شخصیتهای داستان همذاتپنداری میکرد. با خنده او میخندید و در قسمتهایی بغض میکرد.
به جرات ادعا میکنم دیگر فیلم و سریالی مانند کیف انگلیسی و کلاه پهلوی که بتواند تاریخ معاصر را بصورت تأثیرگذار و خیابان خلوت کن به نمایش بگذارد، ساخته نخواهد شد.
جوانی 64 سالهام
در آستانه ورود به 64 سالگی هستم اما احساس پیری نمیکنم. هنوز مانند ایام جوانی فکر میکنم با این تفاوت که تفکرات و اندیشهام عمیقتر و فهیمتر شده است. در خانوادهای مقید و مذهبی و در فضای روحانیت بزرگ شدم.
در 23 سالگی و هنگامی که دانشجوی ارتباطات با گرایش سینما در انگلیس بودم، ازدواج کردم. برعکس دیگران که سعی میکنند بچه خود را در کشورهای اروپایی به دنیا بیاورند تا شناسنامه اروپایی بگیرند، همسرم را به ایران آوردم تا فرزندم در وطن خود به دنیا بیاید. در اروپا از جمله جوانان دانشجویی بودم که میانه خوبی با شاه و رژیم شاه ایران نداشتم. برای ادامه تحصیل باید از انگلیس به آمریکا میرفتم که مصادف شد با وقوع انقلاب اسلامی، لذا از رفتن به آمریکا منصرف و به ایران برگشتم. در سال 1360 به عنوان مشاور کارگردان، در ساخت فیلم «گرداب» حضور داشتم و فیلم «صاعقه» را به عنوان اولین کار سینمایی در سال 1363 ساختم.
بهناگاه به سبب برخی اندیشههای گوبلزوار که در صنعت سینمای ایران وجود داشت، تمام فیلمنامههای من با بایکوتی ده ساله مواجه شدند.
کلاه پهلوی ادای دین بود
فکر نوشتن کلاه پهلوی از سال 1361 به ذهنم خطور کرد. سال 1365 کتاب کلاه پهلوی را در نسخه سینمایی نوشته و منتشر کردم. اما به دلیل آنکه آن زمان حال و روز سینما از نظر منابع مالی خوب نبود، داستان را به صورت سریال به تلویزیون آوردم. کلاه پهلوی چون به تاریخ معاصر و زمان کشف حجاب توسط رضاخان مربوط میشد، ظرفیت گسترش داستان را داشت. این شد که سریال 54 قسمتی کلاه پهلوی با صرف ده سال زمان ساخته شد. این سریال از جمله ساختههای تاریخی تلویزیون است که بسیار مظلوم واقع شد و هر کسی از ظن خود درباره آن قضاوت کرد. طیف نخست، سلطنتطلبها بودند که از کشف حجاب رضاخانی حمایت کردند و هنوز هم طرفدار بی حجابی زنان هستند.
غافل از اینکه آن اقدام با چوب و چماق همراه بود. طیف دوم، دگراندیشان خروج کرده از حاکمیت بودند که با ژِست روشنفکری خواهان کمرنگ شدن مظاهر اسلامی مانند حجاب بودند و حجاب را با عدالت اجتماعی در منافات میدانستند. طیف سوم هم خود را جلوتر از علمای اسلامی میدیدند. این افراد بیشتر حزبی عمل میکردند و درصدد مچگیری از سریال و حتی قطع پخش آن از تلویزیون بودند. به هر حال با سانسور تقریبا 300 دقیقه از کل داستان، سریال کلاه پهلوی مردم را به دهههای اول تا سوم شمسی برد و با بخشی از تاریخ معاصر آشنا کرد. با کلاه پهلوی احساس میکنم وظیفه خود را در قبال انقلاب، امام، ایران، مادرم و تمام زنان کشورم ادا کردهام؛ چرا که سعی کردم فمینیسم ایرانی اسلامی را معرفی کنم، نه فمینیسم اروپایی و آمریکایی را. فمینیسم ایرانی اسلامی به دنبال حقوق، احترام و شخصیت زن در جامعه است.
یک داستان واقعی
فیلمنامه دیگری هم با عنوان یک داستان واقعی در کلن نوشته و در دست تهیهکننده دارم و با یافتن سرمایهگذار مناسب، تولید آن را کلید خواهم زد. مضمون این فیلمنامه بسیار کوبنده است و در شهر کلن آلمان و پاریس تصویربرداری خواهد شد و داستان ایرانیانی است که جلای وطن کرده و به کشورهای غربی پناهنده شدهاند. داستان، واقعی و مستند است و شهود زیادی هم دارد. به دلیل تصویربرداری در اروپا هزینه اولیه آن دو میلیارد تومان برآورد شده است.
دست در دست پهلوان تهرانم
مدتی قبل فیلمنامه «پهلوان خشمگین» را تمام کردم. بتازگی پروانه ساخت آن را هم اخذ کرده و تهیهکنندهای در حال مطالعه آن است و چنانچه سرمایهگذار مناسبی پیدا شود، داستان را در قالب ساخت یک فیلم سینمایی کلید خواهیم زد. پهلوان خشمگین داستانی واقعی از زندگی و رفتار پهلوان ضیا میرقوامی است. ضیا که در رشته کشتی پهلوانی و زورخانهای نام آور بود در 20 سالگی به عنوان پهلوان پایتخت معرفی شد. وقتی او پهلوان تهران شد افرادی همچون جهان پهلوان تختی و مرحوم فردین که در سن نوجوانی بودند با الگو قراردادن رفتار و مدل کشتی گرفتن او وارد گود کشتی شدند.
مردم تهران پهلوان شهرشان را خیلی دوست داشتند و او را احترام میکردند. بخش اعظم داستان مربوط به سالهای 1325 تا 1327 شمسی میشود. پهلوان ضیا در حقیقت پسرعموی پدر من بود و نام مرا بر اساس نام آن بزرگوار، ضیاءالدین گذاشتند.این فیلمنامه نیز به دلیل روایت تاریخ معاصر، قابلیت گسترش و تبدیل شدن به سریال را هم دارد.